احسان قدیری این وبلاگ از اهمیت های خاصی بر خوردار است شما میتوانید با من همیار باشید
من احسان (درباره ی خودم) من گفتم ، نوشتم که بدانید
نخواستم مثل کسی باشم
یا از آن روزگاری که سپری شد
تنها خواستم
در قیل و قال بی امان ثانیه ها
خودم باشم
خواهشی که ازتون دارم اینه که مطالب رو بخونین و بعد نظر بدین ممنون میشم که من رو در بهتر شدن وبلاگ کمک کنید
کپی برداری و استفاده از مطالب این وبلاگ حتی بدون ذکر منبع برای عموم بلاگرهای عزیز آزاد است
از
نوجوانی دوستدار دانستن و فهمیده بودم. چند سال در دانشکده فنی رشته مهندسی خواندم
و چند سال هم در دانشکده الهیات رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی تا مقطع کارشناسی
ارشد... بیش از12سال هم هست که طلبه غیر رسمی هستم و در حال حاضر در مقطع خارج فقه
و اصول کسب علم می کنم. سعی کرده ام غیر از رشته اصلی ام به علوم دیگر هم بپردازم.
به مقوله هایی چون فیزیک، نجوم، کلام جدید، تاریخ، سیاست، فلسفه و روان شناسی علاقه
دارم و با همه قصور علمی و عملی هنوز شوق دانستن بیشتر، در من از بین نرفته
است
نظر سنجی
خدا زیباست - ღ♥ღミ★ミبه سایت چه خبر }
ساعت و تاریخ
نظر از یک خانم
دلیل محکم برای اینکه به زن بودن
01- نام هر گل و زیبایی در طبیعت است را روی شما میگذارند. 02- هنگامی که رنگ پریده یا بیمار هستید با کمی وسایل آرایش میتوانید خود را زیباتر کنید و هیچ کس هم از شما ایرادنمیگیرد( کاری که بسیاری از آقایان مد روز یواشکی انجام میدهند(. 03- تمام شاعران ایران زمین در وصف گل روی شما هزاران شعر گفته و خط و خال و چشم و ابروی شما را ستوده اند. 04- مجبور نیستید سر کار بروید و پول یک ماه کار و تلاشتان را برنج و گوشت و نخود و لوبیا بخرید. 05- به راحتی و با اعتماد به نفس هر وقت که لازم بود گریه می کنید و غم و غصه هایتان را در دل جمع نمی کنید تا سکته کنید. 06- عمرتان بسیار طولانی است. 07- آنقدر حرف برای گفتن دارید که هرگز کم نمیآورید. 08- همیشه یک عالمه دوست و رفیق ناب دارید و کمتر گرفتار رفیق ناباب می شوید. 09- هرگز در حمام خود را گربه شور نمی کنید. 10- بزرگ شده اید و کمتر برای طرفداری از تیم قرمز و آبی یا این حزب و آن حزب جلز و ولز کرده و کرکری می خوانید. 11- ریش و سبیل ندارید که موقع آب خوردن قبل از خودتان سبیلتان آب بنوشد. 12- عشق و هنر ابداع شماست. 13- همیشه جوان تر از سنتان هستید و هیچ کس نمی داند شما چند ساله اید. 14- از سن 9سالگی به بلوغ عقلی و جسمی میرسید و حالاحالاها باید بدوند تا به پای شما برسند!. 15- بهشت زیر پای شماست. 16- اگر موهایتان مرتب نبود یا وقت برای مرتب کردنشان نداشتید، با سرکردن یک روسری قضیه حل است. 17- همیشه در کیفتان آینه دارید و موقعی که در سلف سرویس دانشگاه قورمه سبزی میخورید یک دانه لوبیا لابه لای سبیلتان جا خوش نمی کند. 18- همیشه تمیز ونظیف و خوشبو هستید … و اگر خوب فکر کنید می بینید که صدها دلیل محکم دیگر وجود دارد که شما به زن بودن خود افتخار کنید.
ننمیدانم، شاید ...
میآید با هم بترسیم
شیوا ارسطویی
آمده پایین. صداش میآید. دوباره شروع کرده. بیژن میگوید دیگر این داستان پسر سرهنگ تو شده کلیشه! بیژن خودش هم دارد کلیشه میشود. هر سال عقلش کمتر میشود. هر سال چشمهاش گشادتر میشود و مردمک آن تنگتر. داستان پسر سرهنگ را باور نمیکند. این قصه خستهاش کرده، میگوید: «شیوا جان، از این به بعد قصهای از پسر سرباز سر هم کن و بگو!»
گمانم بهتر باشد از این به بعد قصه خودم و بیژن را برای پسر سرهنگ تعریف کنم. پسر سرهنگ قصه من و بیژن را بیشتر باور میکند تا بیژن قصه من و او را.
یاداشت مهمان
وقتی از فقر حرف میزنیم ...
مجید قیصری
هیچ موضوعی فینفسه با ارزش یا بیارزش نیست. چیزی که به موضوع ارزش و اعتبار میبخشد نوع نگاه هنرمند است. مولانا میگوید آب کم جو تشنگی آور به دست. به راستی در بیرون انسان چیزی نیست؛ آنچه تازگی و طراوت میبخشد به این عالم، نگاه هنرمندانه است و در رمان بینوایان ویکتور هوگو در صحنهای ژان وال ژان شبانه مبادرت به دزدی میکند، نقرهجات و جامهای طلای کلیسا را میبرد به فاصلهی اندکی گیر میافتد و توسط گزمهها پیش پدر روحانی بازگردانده میشود
یاداشت
مگر میشود با حافظ نبود؟
فرامرز محمدیپور
... نمیدانم چرا هنوز به این باور نرسیدهاند که شعر نیمایی بنبستی ندارد و بنبست برای جماعتی است که با عروض نیمایی مشکل دارند؛ و شعر «رفرم یافته»ی نیما خود دلیل ماندگاری اوست. و گروهی از شاعران دهه سی چهل هر چه تلاش کردند نتوانستند آنی شوند که «نیما» شد و خیلی زود دفتر شعرشان را بسته دیدند زیرا با «تجربههای شتابزده» خواستند تحولی ایجاد کنند، یا «مدرن»ها را بیافرینند که در نهایت نه کشفی در خورجین بود و نه شهودی که پایدارشان کند و به قول امروزیها گرفتار «موج»بازیها میشدند که جز تفنن و شوق جوانی چیزی نبود.
خدا خیلی زیباست آنقدر که هیچ کس تصورش را هم نمی تواند بکند وقتش نرسیده که به زیبایی خدا نظری بیاندازیم تا شاید کمی از زشتی
خودمان (منظورم کردارمان-رفتارمان-افکارمان و هر چه مربوط به درون ماست) خجالت بکشیم میخواهم خدا را تصویر کنم اما نه... واقعا نمیتو
انم...خدا یک بی نهایت زیباست و واقعا نه در کلمات من بلکه در کلمات هیچ
یک از مخلوقاتش نمی گنجد اگر ما به خدا عشق بورزیم عشقمان هم زیبا میشود نمی دانم چرا بعضی از این مخلوقات زشت و زیبا خودشان را اسیر زشتی های زمینی می کنند. ما انسان ها راه را خیلی گم کرده ایم خیلی... آنقدر که شاید هیچ وقت نتوانیم راه را دوباره پیدا کنیم خودم را میبینم وسط بیابانی برهوت و هیچ راهی شاید صدها هزار کیلومتر آن طرف تر همدیده نمیشود راستش را بخواهید دلیل واقعی گم شدنمان خود خود مان هستیم که
از صراط مستقیم دور میشویم خدا با نوری از جانب خودش راه را برایمان
روشن میکند دستمان را میگیرد و در راه قرار میدهد و ما باز هم از راه جدا میشویم این سراب های اطراف بیابان بدجوری ما را گول میزنند ما سست اراده را ا
ز معشوق زیبای جدا میکند وما شتابان به سوی آنها میرویم اما آنجا هیچ
چیز نیست و خدا...خدا بدون آنکه از ما رنجیده باشد دوباره راه را روشن
میکند دستمان را میگیرد و ما در راه قرار میدهد وما بازهم ....وخدا بازهم... مخلوق زشتی شده ایم اما خدا باز هم مارا دوست دارد خدا خیلی صبوره خیلی مثلا بعد از هر کار زشتی که انجام میدهیم توبه میکنیم
اما بازم توبه رو میشکنیم وبازهم توبه توبه اما خدا به جای اینکه از ما روی برگردونه بازم به
ما وقت میده تا توبه کنیم گناهانمان را مدام تکرار میکنم و آنقدر آلوده و سیاه میشویم که حالمان از خودمان به هم میخورد گناهان به آسانی ما راناامید میکنندو خدا با آن همه نافرمانی که کرده ایم
ما رامیبخشد و دلمان را پر از امید میکندمیگوید:اشکالی ندارد تو پاک شده ای دیر نشده از امروز شروع کن و ما هنوز شروع نکرده ایم که باز هم گم میشویم آنقدر گم میشویم که میدانیم خدا دیگر ما رادوست نداردآخه چنین
بنده ای را چگونه میتوان دوست داشت خدا جون اشکهایمان باز هم جاری شده اند اما این ها برای پاک کردن دلی به این
سیاهی کافی نیستند باید از با تمام وجود و از ته دل گریه کرد و اشک ریخت دلی که شاید خودش میخواهد سیاه باشد خدا به خاطر ما و امثال ما شیطان را ترک کرد و ما حالا حلقه ی بندگی شیطان
را به گردن آویخته ایم به جای اینکه از خدای یگانه اطاعت کنیم از شیطان اطاعت میکنیم هر وقت من این جملات رو میخونیم آتشی تو دلم به پا میشه میخواهم امشب آنقدر گریه کنم تا دل سیاهم؛سفید سفید بشود سفیدی زیباست مثل خدا!